مرتبط با : تاریخی , تاریخ انقلاب , تاریخ ایران , زندگینامه , علما , شهدا , اخبار , ویژه , اهم موضوعات , فرهنگی , سیاسی , اجتماعی , اخبار , خبر روز , شبهات , سیاسی , ,
به مناسبت به دار کشیده شدن بزرگ آیت الله شهر
هفت اپیزود از شیخ فضل الله نوری
در آستانه اعدام، يکي از رجال وقت با عجله براي او پيغام آورد که شما اين مشروطه را امضا کنيد و خود را از کشتن برهانيد. ايشان در جواب گفت: « ديشب رسول خدا را در خواب ديدم فرمودند: فردا شب مهمان مني و من چنين امضايي نخواهم کرد».
به گزارش سرویس سیاسی بی باک ، مرداد ماه یادآور واقعه شهادت آیت الله شیخ فضل الله نوری در جلوی دیدگان تماشاگر مردم مسلمان بود. مردمی که پیش از این واقعه در اعتراض به تبعید آیت الله آشتیانی قیام کردند و پس از این واقعه در ۱۵ خرداد ۴۲ در اعتراض به بازداشت حضرت امام خمینی (ره) باز قیام کردند. اما آن روز به دار آویخته شدن بزرگ آیت الله شهر را فقط به نظاره نشستند.
شهيد شيخ فضلالله نوري از جمله روحانيوني بود که در پيروزي نهضت مشروطه نقش مهمي ايفا کرد؛ اما، پس از مشاهده انحراف اين نهضت بناي مخالفت با روشنفکران غربزده گذاشت.
وی خواستار مشروطه مشروعه بود و مشروطهاي را که بناي آن برپايه قوانين اسلامي کشورهاي غربي و الگوبرداري از تمدن و فرهنگ غربي بود را رد ميکرد.
او از نخستين عالمان اسلامي بود که به نقشه استعمار در جهت اسلامزدايي و جايگزين کردن حکومت لائيک تحت پوشش مشروطه و قانون اساسي پيبرد و سعي کرد تا اجازه ندهد مليگرايي به جاي اسلامگرايي بنشيند و به نام آزادي و دموکراسي، بيبند و باري غربي در جامعه اسلامي حاکم شود.
پس از فتح تهران که مشروطهخواهان از هر سو به تهران هجوم آوردند و حکومت استبدادي محمدعلي شاه را سرنگون کردند، بواسطه انحرافات بسياري که در ميان ايشان وجود داشت و دستهاي خارجي که آنها را هدايت ميکرد، منزل شيخ فضلالله نوري را که از رهبران اصلي مشروطيت و از نخستين قيامکنندگان براي ايجاد عدل و برچيدن بساط ظلم بود محاصره کردند.
يک نفر از سفارت روس وارد خانه شد و از ايشان خواست که به سفارت روسيه پناهنده شوند. اما شيخ بشدت مخالفت کرد بعد، آن شخص اظهار کرد که اگر حاضر نميشويد بياييد لااقل پرچم را بالاي در خانه نصب نماييد باز هم شيخ فضلالله جواب داد که «اسلام زير بيرق کفر نميرود» و فرمود: «آيا رواست که من پس از هفتاد سال که محاسنم را براي اسلام سفيد کردهام حالا بيايم بروم زير بيرق کفر؟»
پس از آن شيخ همه اطرافيان را مرخص کرد تا به ايشان آسيبي نرسد. سرانجام شيخ فضلالله را دستگير کرده و پس از سه روز محاکمهاي صوري تشکيل داده و يکي از منحرفان روحانينما حکم اعدام ايشان را صادر کرد.
در آستانه اعدام، يکي از رجال وقت با عجله براي او پيغام آورد که شما اين مشروطه را امضا کنيد و خود را از کشتن برهانيد. ايشان در جواب گفت: « ديشب رسول خدا را در خواب ديدم فرمودند: فردا شب مهمان مني و من چنين امضايي نخواهم کرد». مرحوم جلال آلاحمد در کتاب خدمت و خيانت روشنفکران مينويسد: «من نعش آن بزرگوار را بر سردار همچون پرچمي ميدانم که به علامت استيلاي غربزدگي پس از 200 سال کشمکش بر بام سراي اين مملکت افراشته شد».
اپیزود اول: شیخ فضل الله نوری مرتجع یا مترقی
نه تنها رسانه های آن روز بلکه کتاب های تاریخ بعد از شهادت شیخ فضل الله را عالمی عامی و مرتجع معرفی می کردند این در حالی است که او عالم درجه یک پایتخت بود : یکی به لحاظ این که شاگری برجسته میرزای شیرازی بود و این برجستگی علمی را همه کسانی که در مکتب میرزای شیرازی درس می خواندند و یا آنان که مطلبی در این مورد شنیده بودند، نقل می کردند؛دیگر این که شیخ فقط در فقه و اصول مجتهد نبود، بلکه معلومات دیگری هم داشت که روحانیون دیگر از آن برخوردار نبودند. این تأکید برای آن است که یکی از خطهای تبلیغاتی دوره مشروطه این بود که :"شیخ عالم روز نیست، بلکه مرتجع و ضدترقی است." مرحوم ضیاءلدین دری می نویسد که: معلومات شیخ به فقه و اصول منحصر نبود و قطع نظر از جنبه فقاهتی، از بقیه علوم نظیر تاریخ و جغرافیا که غالب علما از این دو علم بی بهره اند، اطلاع کافی داشت. حتی در اواخر عمر از مرحوم میرزا جهان بخش منجم، علم عجوم و اسطرلاب را فرا می گرفت. یک بار به ایشان عرض کردم : « جناب آقا! دراین آخر عمر برای چه علم نجوم تحصیل می کنی؟ » فرمود : « من از این علم بهره نداشتم و این برای علما بد است که به کلی از علمی بی بهره باشند. بمیرم و این علم را بدانم، بهتر است از این که بمیرم و ندانم».
اپیزود دوم: امتناع از رفتن به سفارت روس
مدیر نظام از نزدیکان شیخ فضل الله خاطره ای را از چند روز قبل از اعدام شیخ فضل الله به شرح زیر نقل می کند :
" نزدیک نصفه شب دیدم در می زنند، واکردیم، میرزا تقی خان نامی بود. به آقا خبر دادیم، گفت بفرمایید تو. رفت تو. گفت میرزا تقی خان! چه عجب یاد ما کردی. این وقت شب چرا؟! گفت : « آقا، کار واجبی بود؛ از امام جمعه و امیر بهادر پیغامی دارم »، شیخ گفت : « بفرمایید ببنم چه پیغامی دارید؟ » گفت : « پیغام داده اند که ما در سفارت روس هستیم و در اینجا مخلای طبع شما یک اطاق آماده کرده ایم. خواهش می کنیم که برای حفظ جان شریفتان قدم رنجه فرمایید و بیایید اینجا – البته می دانید در شرع مقدس حفظ جان از واجبات است. » گفت : « میرزا تقی خان! از قول من به امام جمعه بگو تو حفظ جان خودت را کردی کافی است، لازم نیست حفظ جان مرا بکنی! وای بر اسلام دیگر چه باقی مانده است که اجانب بگویند."
اپیزود سوم: حاضرم صد مرتبه زنده شوم و ایرانیان و مسلمین مرا مُثله کنند و بسوزانند ولی به اجنبی پناهنده نشوم
میرزا جواد سعدالدوله به شیخ فضل الله نوری پیشنهاد کرد که « بیرق (هلند) را بر بالای خانه تان بزنید؛ دیگر حتی لازم نیست به سفارت هلند تشریف بیاورید. زمانی هم که مشروطه خواهان تهران را گرفته بودند، اینطور نبود که جرئت داشته باشند به سفارت خارجی تعرض کنند، و می ترسیدند.» شیخ در پاسخ این پیشنهاد، خندید و به استهزا گفت : « آقای سعدالدوله باید بیرق ما را برروی سفارت اجنبی بزنند. چطور ممکن است که صاحب شریعت که من یکی از مبلغین احکام آن هستم، اجازه فرماید به خارج از شریعت آن پناهنده شوم؟! » آنگاه آیه شریفه « ... وَ لَن یَجعَلَ الله لِلکافرینَ عَلی المُؤمِنینَ سَبیلا. » و چند آیه دیگر را خواند و سپس ادامه داد : « من حاضرم صد مرتبه زنده شوم و ایرانیان و مسلمین مرا مثله کنند و بسوزانند؛ ولی به اجنبی پناهنده نشوم. »
جالب اینجاست که در قسمتی از اعلامیه ای که قبل از اعدام شیخ خواندند و بعد آن را در سطح شهر پخش کردند، چنین درج است : « اینها طرح و نقشه ریختند که بلاد اسلامی را به دست خارجه بدهند و دیگران را بر ایرانیان حکمروا سازند. همه سعی آن ها، تحدید ملت و فروش مملکت بود؛ و این که در باطن اجانب را به مملکت دعوت کنند».
اپیزود چهارم: اقدامی برای افکار عمومی صد سال آینده
قبل از شهادت شیخ، شخصی به نام سید فخرالدین جزایری تعریف می کند :
« پدرم به من گفت برو ببین که حال شیخ جطور است (موقعی است که مجاهدان تهران را فتح کرده بودند و خطر، شیخ را تهدید می کرد.) من فکر کردم شیخ حتما به سفارتخانه های خارجی پناه برده و یا گریخته است. وقتی به خانه اش رسیدم، دیدم در باز است. وارد شدم. شیخ را دیدم که با چند نفر نشسته است. مرا که دید، به شوخی گفت :« لوله هنگ دانه ای چند است »؟! یعنی سوراخ موش ها چند است؟ سپس خندید و گفت : « همه ترسیدند و توی سوراخ موش رفتند». یکی از حضار به شیخ گفت : «آقا! شما که می دانستید با مخالفت نتیجه ای نمی گیرید، چرا مخالفت کردید؟ از اول هم معلوم بود که از پس این ها بر نمی آیید. » شیخ گفت : « تا اگر صد سال بعد از این بعضی مسلمانان به قعر زیر زمین و داخل سرداب ها رفتند و در آنجا با کمال ترس درد دل کردند و گفتند صد سال قبل عده ای دست به دست هم دادند و ریشه اسلام را کندند، لااقل یک نفر هم بگوید که در میان آن عده یک آخوند طبرسی و یارانش بودند که مخالفت کردند!»
اخرین تصویر شیخ فضل الله نوری در کتاب خانه شخصیشان
اپیزود پنجم: آخرین سخنان پای چوبه دار
شیخ شهید وقتی برروی چهار پایه چوبه دار ایستاد رو به جمعیتی که پیشتر کف می زدند و هلهله می کردند چنین لب به سخن گشود :
" خدایا تو خودت شاهد باش که من آنچه را که باید بگویم به این مردم گفتم. خدایا تو خودت شاهد باش که من برای این مردم به قرآن تو قسم یاد کردم. خدایا تو شاهد باش که در این دم آخر هم باز به این مردم می گویم که مؤسس این اساس، لامذهبین هستند که مردم را فریب داده اند. این اساس، مخالف اسلام است. محاکمه من و شما مردم بماند پیش پیغمبر اکرم حضرت محمد ابن عبدالله (صلی الله علیه و آله وسلم) "
بعد از این که حرف هایش تمام شد. عمامه اش را از سرش برداشت و تکان تکان داد و گفت : « از سر من این عمامه را برداشتند که از سر همه برخواهند بارداشت. » این را گفت و عمامه را به جلو میان جمعیت پرتاب کرد. در این وقت طناب را به گردن او انداختند و چهار پایه را از زیر پای او کشیدند، یک مرتبه تنه سنگینی کرد و کمی پایین افتاد، اما فورا دوباره بالا کشیدنش و دیگر هیچ کس از آقا کمترین حرکتی ندید، انگار نه انگار که اصلا هیچ وقت زنده بوده!
اپیزود ششم: هذه کوفة الصغیره
شیخ فضل الله نوری قبل از اعدام، رو به مردم تهران، گفت : « هذه کوفة الصغیرة »؛ یعنی مردم تهران را به مردم کوفه تشبیه کرد. و ساعاتی قبل از اعدام هنگامی که چوبه دار آماده بود و شیخ را محاکمه می کردند، فردی از طرف مشروطه خواهان به ایشان گفت : « جنابعالی حرمت مشروطه را لغو کنید و بفرمایید منزل ». شیخ پاسخ داد : « شب قبل پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) را در خواب دیدم که امروز مهمان او هستم؛ حاضر نیستم این فرصت را از دست بدهم، و این مشروطه ابدالدهر حرام است ».
یعنی حتی لحظه آخر هم از اعتقاد خود دست نکشید. در تاریخ هست که بعد از پایین آوردن جنازه شیخ از چوبه دار، عده ای از مجاهدان بی دین مشروطه، به جنازه ایشان بی حرمتی کردند و سپس اطرافیان شیخ مخفیانه جنازه را در منزل آن شهید دفن کردند.
مردم که اینک همه مطالب برایشان روشن شده بود، کنار خانه شیخ می آمدند؛ دست می گذاشتند روی دیوار خانه و فاتحه می خواندند. خانواده شیخ تصمیم گرفتند برای مصون ماندن جسد شیخ از تعرض جنازه، را به جای دیگری منتقل کنند. بعد از چند ماه نبش قبر کردند و جنازه ایشان را که کاملا سالم بود، به قم بردند و در حرم حضرت معصومه (سلام الله علیها) دفن کردند.
اپیزود هفتم: وقتی پیش بینی شیخ شهید فضل الله درباره آیت الله بهبهانی محقق می شود
زمانی که آیت الله شهید شیخ فضل الله نوری در اعتراض به عملکرد برخی مجلسیان سکولار در نحوه تدوین قانون اساسی و انتشار برخی مطالب در نشریات و برخی عملکردها به شاه عبدالعظیم می رند و متحصن می شوند. آیت الله سید عبدالله بهبهانی به همراه آیت الله سید محمد طباطبایی از طرف مجلس مأمور گفتگو با شیخ می شوند تا شاید بتوانن تحصن را خاتمه دهند. با نا امیدی آقایان از متقاعد کردن شیخ به ترک تحصن، سید عبدالله بهبهانی خطاب به شیخ می گوید : آقا بیایید به تهران برویم، آن ها شما را می کشند.
شیخ شهید با اتکا به بینش ژرف خود پاسخ می دهد : « اگر من را بکشند شما را نیز می کشند. » این پیش بینی در کمتر یک سال محقق می شود. شیخ شهید 13 رجب روز ولادت امام علی بن ابی طالب (علیه السلام) به سال 1327 به شهادت می رسد . آیت الله بهبهانی در نهم رجب سال 1328 ه.ق .
منابع:
۱.دکتر موسی نجفی . موسی فقیه حقانی.تاریخ تحولات سیاسی ایران.موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران.۱۳۸۸
۲.تندر کیا "نوه شیخ فضل الله نوری". سر دار. کتاب صبح.
شهيد شيخ فضلالله نوري از جمله روحانيوني بود که در پيروزي نهضت مشروطه نقش مهمي ايفا کرد؛ اما، پس از مشاهده انحراف اين نهضت بناي مخالفت با روشنفکران غربزده گذاشت.
وی خواستار مشروطه مشروعه بود و مشروطهاي را که بناي آن برپايه قوانين اسلامي کشورهاي غربي و الگوبرداري از تمدن و فرهنگ غربي بود را رد ميکرد.
او از نخستين عالمان اسلامي بود که به نقشه استعمار در جهت اسلامزدايي و جايگزين کردن حکومت لائيک تحت پوشش مشروطه و قانون اساسي پيبرد و سعي کرد تا اجازه ندهد مليگرايي به جاي اسلامگرايي بنشيند و به نام آزادي و دموکراسي، بيبند و باري غربي در جامعه اسلامي حاکم شود.
پس از فتح تهران که مشروطهخواهان از هر سو به تهران هجوم آوردند و حکومت استبدادي محمدعلي شاه را سرنگون کردند، بواسطه انحرافات بسياري که در ميان ايشان وجود داشت و دستهاي خارجي که آنها را هدايت ميکرد، منزل شيخ فضلالله نوري را که از رهبران اصلي مشروطيت و از نخستين قيامکنندگان براي ايجاد عدل و برچيدن بساط ظلم بود محاصره کردند.
يک نفر از سفارت روس وارد خانه شد و از ايشان خواست که به سفارت روسيه پناهنده شوند. اما شيخ بشدت مخالفت کرد بعد، آن شخص اظهار کرد که اگر حاضر نميشويد بياييد لااقل پرچم را بالاي در خانه نصب نماييد باز هم شيخ فضلالله جواب داد که «اسلام زير بيرق کفر نميرود» و فرمود: «آيا رواست که من پس از هفتاد سال که محاسنم را براي اسلام سفيد کردهام حالا بيايم بروم زير بيرق کفر؟»
پس از آن شيخ همه اطرافيان را مرخص کرد تا به ايشان آسيبي نرسد. سرانجام شيخ فضلالله را دستگير کرده و پس از سه روز محاکمهاي صوري تشکيل داده و يکي از منحرفان روحانينما حکم اعدام ايشان را صادر کرد.
در آستانه اعدام، يکي از رجال وقت با عجله براي او پيغام آورد که شما اين مشروطه را امضا کنيد و خود را از کشتن برهانيد. ايشان در جواب گفت: « ديشب رسول خدا را در خواب ديدم فرمودند: فردا شب مهمان مني و من چنين امضايي نخواهم کرد». مرحوم جلال آلاحمد در کتاب خدمت و خيانت روشنفکران مينويسد: «من نعش آن بزرگوار را بر سردار همچون پرچمي ميدانم که به علامت استيلاي غربزدگي پس از 200 سال کشمکش بر بام سراي اين مملکت افراشته شد».
اپیزود اول: شیخ فضل الله نوری مرتجع یا مترقی
نه تنها رسانه های آن روز بلکه کتاب های تاریخ بعد از شهادت شیخ فضل الله را عالمی عامی و مرتجع معرفی می کردند این در حالی است که او عالم درجه یک پایتخت بود : یکی به لحاظ این که شاگری برجسته میرزای شیرازی بود و این برجستگی علمی را همه کسانی که در مکتب میرزای شیرازی درس می خواندند و یا آنان که مطلبی در این مورد شنیده بودند، نقل می کردند؛دیگر این که شیخ فقط در فقه و اصول مجتهد نبود، بلکه معلومات دیگری هم داشت که روحانیون دیگر از آن برخوردار نبودند. این تأکید برای آن است که یکی از خطهای تبلیغاتی دوره مشروطه این بود که :"شیخ عالم روز نیست، بلکه مرتجع و ضدترقی است." مرحوم ضیاءلدین دری می نویسد که: معلومات شیخ به فقه و اصول منحصر نبود و قطع نظر از جنبه فقاهتی، از بقیه علوم نظیر تاریخ و جغرافیا که غالب علما از این دو علم بی بهره اند، اطلاع کافی داشت. حتی در اواخر عمر از مرحوم میرزا جهان بخش منجم، علم عجوم و اسطرلاب را فرا می گرفت. یک بار به ایشان عرض کردم : « جناب آقا! دراین آخر عمر برای چه علم نجوم تحصیل می کنی؟ » فرمود : « من از این علم بهره نداشتم و این برای علما بد است که به کلی از علمی بی بهره باشند. بمیرم و این علم را بدانم، بهتر است از این که بمیرم و ندانم».
اپیزود دوم: امتناع از رفتن به سفارت روس
مدیر نظام از نزدیکان شیخ فضل الله خاطره ای را از چند روز قبل از اعدام شیخ فضل الله به شرح زیر نقل می کند :
" نزدیک نصفه شب دیدم در می زنند، واکردیم، میرزا تقی خان نامی بود. به آقا خبر دادیم، گفت بفرمایید تو. رفت تو. گفت میرزا تقی خان! چه عجب یاد ما کردی. این وقت شب چرا؟! گفت : « آقا، کار واجبی بود؛ از امام جمعه و امیر بهادر پیغامی دارم »، شیخ گفت : « بفرمایید ببنم چه پیغامی دارید؟ » گفت : « پیغام داده اند که ما در سفارت روس هستیم و در اینجا مخلای طبع شما یک اطاق آماده کرده ایم. خواهش می کنیم که برای حفظ جان شریفتان قدم رنجه فرمایید و بیایید اینجا – البته می دانید در شرع مقدس حفظ جان از واجبات است. » گفت : « میرزا تقی خان! از قول من به امام جمعه بگو تو حفظ جان خودت را کردی کافی است، لازم نیست حفظ جان مرا بکنی! وای بر اسلام دیگر چه باقی مانده است که اجانب بگویند."
اپیزود سوم: حاضرم صد مرتبه زنده شوم و ایرانیان و مسلمین مرا مُثله کنند و بسوزانند ولی به اجنبی پناهنده نشوم
میرزا جواد سعدالدوله به شیخ فضل الله نوری پیشنهاد کرد که « بیرق (هلند) را بر بالای خانه تان بزنید؛ دیگر حتی لازم نیست به سفارت هلند تشریف بیاورید. زمانی هم که مشروطه خواهان تهران را گرفته بودند، اینطور نبود که جرئت داشته باشند به سفارت خارجی تعرض کنند، و می ترسیدند.» شیخ در پاسخ این پیشنهاد، خندید و به استهزا گفت : « آقای سعدالدوله باید بیرق ما را برروی سفارت اجنبی بزنند. چطور ممکن است که صاحب شریعت که من یکی از مبلغین احکام آن هستم، اجازه فرماید به خارج از شریعت آن پناهنده شوم؟! » آنگاه آیه شریفه « ... وَ لَن یَجعَلَ الله لِلکافرینَ عَلی المُؤمِنینَ سَبیلا. » و چند آیه دیگر را خواند و سپس ادامه داد : « من حاضرم صد مرتبه زنده شوم و ایرانیان و مسلمین مرا مثله کنند و بسوزانند؛ ولی به اجنبی پناهنده نشوم. »
جالب اینجاست که در قسمتی از اعلامیه ای که قبل از اعدام شیخ خواندند و بعد آن را در سطح شهر پخش کردند، چنین درج است : « اینها طرح و نقشه ریختند که بلاد اسلامی را به دست خارجه بدهند و دیگران را بر ایرانیان حکمروا سازند. همه سعی آن ها، تحدید ملت و فروش مملکت بود؛ و این که در باطن اجانب را به مملکت دعوت کنند».
اپیزود چهارم: اقدامی برای افکار عمومی صد سال آینده
قبل از شهادت شیخ، شخصی به نام سید فخرالدین جزایری تعریف می کند :
« پدرم به من گفت برو ببین که حال شیخ جطور است (موقعی است که مجاهدان تهران را فتح کرده بودند و خطر، شیخ را تهدید می کرد.) من فکر کردم شیخ حتما به سفارتخانه های خارجی پناه برده و یا گریخته است. وقتی به خانه اش رسیدم، دیدم در باز است. وارد شدم. شیخ را دیدم که با چند نفر نشسته است. مرا که دید، به شوخی گفت :« لوله هنگ دانه ای چند است »؟! یعنی سوراخ موش ها چند است؟ سپس خندید و گفت : « همه ترسیدند و توی سوراخ موش رفتند». یکی از حضار به شیخ گفت : «آقا! شما که می دانستید با مخالفت نتیجه ای نمی گیرید، چرا مخالفت کردید؟ از اول هم معلوم بود که از پس این ها بر نمی آیید. » شیخ گفت : « تا اگر صد سال بعد از این بعضی مسلمانان به قعر زیر زمین و داخل سرداب ها رفتند و در آنجا با کمال ترس درد دل کردند و گفتند صد سال قبل عده ای دست به دست هم دادند و ریشه اسلام را کندند، لااقل یک نفر هم بگوید که در میان آن عده یک آخوند طبرسی و یارانش بودند که مخالفت کردند!»
اخرین تصویر شیخ فضل الله نوری در کتاب خانه شخصیشان
اپیزود پنجم: آخرین سخنان پای چوبه دار
شیخ شهید وقتی برروی چهار پایه چوبه دار ایستاد رو به جمعیتی که پیشتر کف می زدند و هلهله می کردند چنین لب به سخن گشود :
" خدایا تو خودت شاهد باش که من آنچه را که باید بگویم به این مردم گفتم. خدایا تو خودت شاهد باش که من برای این مردم به قرآن تو قسم یاد کردم. خدایا تو شاهد باش که در این دم آخر هم باز به این مردم می گویم که مؤسس این اساس، لامذهبین هستند که مردم را فریب داده اند. این اساس، مخالف اسلام است. محاکمه من و شما مردم بماند پیش پیغمبر اکرم حضرت محمد ابن عبدالله (صلی الله علیه و آله وسلم) "
بعد از این که حرف هایش تمام شد. عمامه اش را از سرش برداشت و تکان تکان داد و گفت : « از سر من این عمامه را برداشتند که از سر همه برخواهند بارداشت. » این را گفت و عمامه را به جلو میان جمعیت پرتاب کرد. در این وقت طناب را به گردن او انداختند و چهار پایه را از زیر پای او کشیدند، یک مرتبه تنه سنگینی کرد و کمی پایین افتاد، اما فورا دوباره بالا کشیدنش و دیگر هیچ کس از آقا کمترین حرکتی ندید، انگار نه انگار که اصلا هیچ وقت زنده بوده!
اپیزود ششم: هذه کوفة الصغیره
شیخ فضل الله نوری قبل از اعدام، رو به مردم تهران، گفت : « هذه کوفة الصغیرة »؛ یعنی مردم تهران را به مردم کوفه تشبیه کرد. و ساعاتی قبل از اعدام هنگامی که چوبه دار آماده بود و شیخ را محاکمه می کردند، فردی از طرف مشروطه خواهان به ایشان گفت : « جنابعالی حرمت مشروطه را لغو کنید و بفرمایید منزل ». شیخ پاسخ داد : « شب قبل پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) را در خواب دیدم که امروز مهمان او هستم؛ حاضر نیستم این فرصت را از دست بدهم، و این مشروطه ابدالدهر حرام است ».
یعنی حتی لحظه آخر هم از اعتقاد خود دست نکشید. در تاریخ هست که بعد از پایین آوردن جنازه شیخ از چوبه دار، عده ای از مجاهدان بی دین مشروطه، به جنازه ایشان بی حرمتی کردند و سپس اطرافیان شیخ مخفیانه جنازه را در منزل آن شهید دفن کردند.
مردم که اینک همه مطالب برایشان روشن شده بود، کنار خانه شیخ می آمدند؛ دست می گذاشتند روی دیوار خانه و فاتحه می خواندند. خانواده شیخ تصمیم گرفتند برای مصون ماندن جسد شیخ از تعرض جنازه، را به جای دیگری منتقل کنند. بعد از چند ماه نبش قبر کردند و جنازه ایشان را که کاملا سالم بود، به قم بردند و در حرم حضرت معصومه (سلام الله علیها) دفن کردند.
اپیزود هفتم: وقتی پیش بینی شیخ شهید فضل الله درباره آیت الله بهبهانی محقق می شود
زمانی که آیت الله شهید شیخ فضل الله نوری در اعتراض به عملکرد برخی مجلسیان سکولار در نحوه تدوین قانون اساسی و انتشار برخی مطالب در نشریات و برخی عملکردها به شاه عبدالعظیم می رند و متحصن می شوند. آیت الله سید عبدالله بهبهانی به همراه آیت الله سید محمد طباطبایی از طرف مجلس مأمور گفتگو با شیخ می شوند تا شاید بتوانن تحصن را خاتمه دهند. با نا امیدی آقایان از متقاعد کردن شیخ به ترک تحصن، سید عبدالله بهبهانی خطاب به شیخ می گوید : آقا بیایید به تهران برویم، آن ها شما را می کشند.
شیخ شهید با اتکا به بینش ژرف خود پاسخ می دهد : « اگر من را بکشند شما را نیز می کشند. » این پیش بینی در کمتر یک سال محقق می شود. شیخ شهید 13 رجب روز ولادت امام علی بن ابی طالب (علیه السلام) به سال 1327 به شهادت می رسد . آیت الله بهبهانی در نهم رجب سال 1328 ه.ق .
منابع:
۱.دکتر موسی نجفی . موسی فقیه حقانی.تاریخ تحولات سیاسی ایران.موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران.۱۳۸۸
۲.تندر کیا "نوه شیخ فضل الله نوری". سر دار. کتاب صبح.
نظرات شما عزیزان:
برچسب ها : شیخ فضل الله نوری, مشروطه, تبعید آیت الله آشتیانی, روشنفکران غربزده, ,